نوشتهها
دسته بندی ها
با صدای مهیبی از خواب پرید !
وای خدایا این صدای چی بود دیگه ؟ از ترس خودش را به بالش چسباند. سر وصدا مال زن و شوهر طبقه بالایی بود که داشتند مشاجره و دعوا میکردند، گوشهایش را حسابی تیز کرد ظاهرا مرد همسایه چیزی را به سمت همسرش پرت کرده بود. صدای خانم را شنید که با فریاد میگفت: من دیگه نمیتونم با دست لباسهاتون رو بشورم، یا یکی رو میاری لباسشویی رو تعمیر کنه، یا خودت شب لباسها رو بشور و صدای مردی که ازراه پلهها جواب میداد،امروز زنگ میزنم میاد تعمیرش میکنه وصدای کوبیدن درب کوچه...
...
71 بازدید
16 likes
بلاگ نویسان برتر
موضوعات مهم
- ترس
- بیل را بکش
- تارانتینو
- رامبدخانلری
- قصه بزرگترین ترس زندگی من
- قصهی بزرگترین ترس من . رامبد خانلری . ترس .
- کافه،گارسون
- جمعه
- باشگاه کتابخوانی چشمه، آوای کوهستان، کتاب آوای کوهستان، تیرماه
- بزرگ ترین ترس من
- فضای مجازی، تنهایی، دنیای امروز،
- عشق_
- خاطره نویسی،خاطرات،شین براری ،
- اولین مدارس دخترانه ایران،اولین مدرسه دخترانه،رشت،اولین ها در رشت،شهروز براری،
- پدر
داغ از ژوئن 22, 2022